یک فنجان خاطره

هر چیز که در جستن آنی، آنی

یک فنجان خاطره

هر چیز که در جستن آنی، آنی

وقتی می خوای کاری انجام بدی و این تردید برات پیش میاد که نکنه ایراد بگیرن
کافیه از خودت بپرسی : کی؟ خدا یا مردم ؟

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خسته نباشی!

چهارشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ب.ظ

خستگی های ما همیشه از زیادی کار و سنگینی کار نیست

گاهی از برخوردهای بعد از کاریست که انجام میدهیم

گاهی حرفی می تواند خستگی یه هفته را از تن به در کند و گاهی هم برعکس میتواند خستگی ات را صدبرابر کند

خستگی ها همیشه جسمی نیست اکثرا روحیست !

  • حوریا

یک من بی " من "

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ق.ظ
این روزها حس میکنم به شدت سرگردانم
حس می کنم خودم را گم کرده ام ... کی و کجا ؟ , نمیدانم
لابلای همین روزهای گذشته یا شایدم هم خیلی قبل تر ... شاید زمانی که فکر میکردم شاد و سرخوشانه با خودم زندگی میکنم , آن "من " من نبودم و گمش کرده بودم
نمیدانم ... این روزها شدیدا دلم برای خودم تنگ شده است
نمیدانم چه میخواهم , تکلیفم با خودم روشن نیست
حس پری را دارم که روی یک سطح لیز افتاده , که لیز می خورد و جلو میرود بی اختیار ولی مثل پر سبک
این روزهایم شده تماشا فقط تماشا ؛ چیزی نمیبینم انگار جلوی دیدم گرفته شده ... نه میتوانم چیزی را باور کنم و نه توان رد کردنش را دارم
راهم را گم کرده ام
خودم را
دوست دارم جای خلوتی باشد و تنها باشم ؛ تنهای تنهای تنها .... و گریه کنم , یک گریه ی طولانی , خیلی خیلی طولانی
و بعد از بروم میان شلوغی که دور و برم پر باشد از آنهایی که دوستشان دارم و دوستم دارند و کمی دورتر آشناها و بعد غریبه ها ... و میان این جمع با صدای بلند بخندم , خنده ای از ته دل , از تهِ تهِ دل
دوست دارم گاهی سکوت کنم ؛ یک سکوت سنگین که هیچ صدایی نباشد و در عین حال میخواهم یک فریاد بکشم , یک فریاد گوشخراش
دوست دارم تنها باشم ولی از تنهایی گریزانم و ترجیح میدم در میان جمع باشم
اینقدر گیج و سردرگمم که هر چه را میخواهم نقطه ی مقابلش را هم به همان شدت میخواهم
کاش زودتر خودم را پیدا کنم , او جواب همه ی اینها را میداند
  • حوریا

بعضیا اعصاب ندارنا

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۰ ب.ظ

داشتم تو گالری گوشیم عکسایی ک تازه دان شده بودن رو میدیدم ک رسیدم ب ی عکس ک نقاشی از ی دختر بود و کنارش ی متن نوشته بود ناخودآگاه منو یاد خواهرم انداخت

پاشدم رفتم پیش خواهرم گفتم ی عکس دیدم ک منو یاد تو انداخت

+ کو؟ ببینم

- ایناهاش ... مث خودته , دهن گشاد و چشم درشت

+ برو بیرون از اتاق

- خو چیکار کنم ... تا دیدم یاد تو افتادم

+ گفتم دور شو ازم


شما بگین تقصیره منه ؟

  • حوریا